جدول جو
جدول جو

معنی چال ابه - جستجوی لغت در جدول جو

چال ابه
(اُبْ بَ)
قریه ای است از قرای ورامین. (مرآت البلدان ج 4 ص 73)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی خاور کرمانشاه از طریق طاق بستان، و از راه قدیم در 18 هزارگزی کنار شوسه کرمانشاه بتهران واقع شده. دامنه و معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از چاه و محصولش غلات دیمی و لبنیات و تریاک میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرواست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان تیکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج که در 42 هزارگزی شمال باختر دیواندره و یک هزارگزی شمال شوسه دیواندره به سقز واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و پشم میباشد، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
نام محلی کنار راه تهران به شاهی میان زیر آب و چاکسر و در 207700 گزی تهران واقع شده است
لغت نامه دهخدا
(بَ /بِ)
شاگردانی که آنان را در قراول میگذارند. (ناظم الاطباء). قراول که عرب طلایع گوید:
انجم رخشان که شب با مشعله
بهر پاس خلوتت دالابه است.
؟ (از شعوری ج 1 ص 426).
اما در فرهنگهای در دسترس نبود
لغت نامه دهخدا
(بِهْ)
یا سالبه. نامی است از نامهای مردان ایران. مانند روزبه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به حاشیه: سالبه بن ابراهیم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِه)
مخفف شغال به. نوعی از به است که آن را در رامیان و کتول شغال به نیز گویند. (از جنگل شناسی ج 1 ص 242). توچ. سنگه. به جنگلی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
گودالی که آب باران یا آب سیل و غیره در آن مانده و جمع شده باشد، چاله آب، گودال آب
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان که در 33 هزارگزی شمال باختری صحنه و در 9 هزارگزی باختر شوسه کرمانشاهان به سنقر واقع شده، دامنه و سردسیر است، 85 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات دیمی و توتون و تریاک است، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 2 هزارگزی خاور گلیم کبود واقع شده و فعلاً مخروبه است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
نام محلی است در کنار راه همدان و کرمانشاه میان سیه کله و نوکان که در 548500 گزی تهران واقع شده
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خداوند شتران تشنه شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
چار پاره، زنگهای کوچکی که رقاصان بهنگام رقص در انگشتان کنند و بتناسب ضرب موسیقی آنرا بصدا در آورند، نوعی رقص که در قدیم معمول بوده، نوعی از گلوله ایست که در شکار با تفنگ بکار می رود و معمولا شکارهای سنگین را با آن می زنند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر سال او از سال گذشته بهتر است (یا بهتر خواهد بود تفاء لا)، نامی از نامهای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی با گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
به جنگلی، درختی است با نام علمی obonga cydonia
فرهنگ گویش مازندرانی